یک سمت ذهنم روزبه بمانی داره میخونه: من از این درد خسته شدم!
یه طرف چاوشی داره میگه ای کاش رنج آخر داشت
یه طرف دلم نسترن کز کرده و داره گریه میکنه.
باید پاشم آرومش کنم.
باید بهش بگم منم از غمای تکراری خسته م
از نشدن های تکراری
باید قانعش کنم که اون ابر سیاه ناامیدی داره خیلی تند به سمت ما میاد
باید قانعش کنم که گریه رو بذاره برای بعد
مثل خودم
که تو تمام حرفایی که بهش میزنم بغض داره به گلوم چنگ میزنه
من همیشه گریه رو گذاشتم برای بعد
چون نسترن ضعیفی که چشماش پر از اشکه و تا ته ته نگاهش فقط میشه غم رو ترجمه کرد، همیشه قلبم به درد میاره
من همیشه لرزش دستام رو پشت محکم مشت کردن شون قایم کردم
چون از نسترنی که غم میزنه به دستاش و میلرزونش میترسم
من همیشه با دیدن ابر ناامیدی دو پا داشتم دو تا دیگه قرض کردم و فرار کردم
چون میدونم ناامیدی از دور مثل ابره
وقتی برسه بهم، پیچک میشه دور دست و پام.
باید گریه رو بس کنی نسترن.
توی دلم، وقتی داری گریه میکنی. وقتی زانوهات بغل میکنی و سرت بلند نمیکنی
تمام وجودم میلرزه
آهنگ عوض کردم
قمیشی گذاشتم تا آروم بگیری
بغض داره خفه م میکنه
و گریه رو گذاشتم برای بعد
اگه دلم هزار تا گوشه داشته باشه
همیشه یه طرفش منم که دارم میجنگم
میجنگم تا اون روزای بد نیان
میجنگم و میخندم
نسترن، پاشو. هیچی قد گریه های تو، توی دلم، دلم به درد نیاورده.
من همیشه با بغض راه رفتم با بغض جنگیدم
ولی جنگیدم
ولی تسلیم نشدم
من همیشه گریه رو گذاشتم برای بعد
همیشه وقت بغض آب بیشتری خوردم چون فکر میکردم میشه بغض رو با خوردن آب قورت داد
من همیشه بغضم قورت دادم.
من همیشه مسیر قمیشی برای خودم پلی کردم.
الهی خم نشی وقتی که دردات روی شونه ت مث یه کوله باره.
من همیشه زیر لب زمزمه کردم ما زنده به آنیم که آرام نگیریم!
هوم.
خوبه لااقل گریه رو بس کردی نسترن.
خوبه که اینبار به اون غول لعنتی نباختیم.
سرم درد میکنه
هنوز بغض دارم
ولی خوبه که تو دیگه گریه نمیکنی
بیا نبازیم.
من و تو
ما
غم کم ندیدیم
نشدن کم ندیدیم.
ولی من از تسلیم بودن خسته م
من میخوام دوباره بجنگم
نسترن کوچولو
حالا که تو گریه رو بس کردی
اینم منم که دلم میخواد های های گریه کنم
کاش خونه خالی بود
.
حالا که تو گریه رو بس کردی
اینم منم بغضش داره تبدیل به اشک میشه.
دلم حرم امام رضا رو میخواد
دلم یه جایی میخواد که بشه به قد کافی شکایت کنی و بعد آرومت کنن
دلم آرامش محض حرم میخواد.
#نسترن_نوشت
پ.ن: باید جایی مینوشتمش.
پ.ن۲: جون بکن تو تنهاییت اینجوری ساده خم نشو؛)
باسمه تعالی
با سلام و عرض احترام،
زمستان جان سلام!
امسال هم مثل هر سال، بخاطر آمدنت خوشحالم
امشب که فرصتی دست داد تا به بهانه ای از گوشه امنم جدا شوم و تنم را به خیابان بکشانم، هوا دیگر بوی پاییز را نمیداد!
هوای بوی خوش شما را میداد! ترکیب سردی و رطوبت و سرمستی!
زمستان جان، اینجا بین این آدمک ها وقتی میگویم بَه! هوا مزه ی برف میدهد، یا وقتی که با شوق میگویم چقدر بوی زمستان را دوست دارم، لب هاو چشم ها و مغز هایشان به من میخندند!
راستش امشب که بادهایِ سردِ دی ماه به گونه های داغم میخورد فهمیدم که باید مثل قبلتر ها فقط توی ذهنم برقصم و بخندم و حرف های عجیب غریب بزنم:)
راستی که چقدر خوب است که میشود تا هر کجا که بخواهی در ذهنت جولان بدهی!
زمستان جان، آدمک ها دوست دارند با آنها درباره ی ت و مشکلات و هر کاری که در آن بوی پول بیاید حرف بزنی! دوست دارند بدانند تو هم مثل آنها سختی میکشی، تا تحمل درد هایشان آسان تر شود! راستش دروغ چرا من هم شبیه همین آدمک ها گاهی از شدت بلاتکلیفی دوست دارم بدانم که تنها نیستم! پس به آنها حق میدهم!.
بگذریم!
اینجا خیلی ها دیگر بوی زمستان را از پاییز تشخیص نمیدهند!
زمستان جان! راستش من هنوز هم راز داغی دست هایم را در این سرما نفهمیدم! اما امشب نسترن خانم گفت شاید روزی فهمیدی!
اینجا، اگرچه برف سالهاست لبخند سفید و درخشانش را به ما نشان نداده، اما تا دلت بخواهد سرما داریم!
من سالهاست برای شما مینویسم!
سالهاست منتظرم تابستان تمام شود که پاییز بیاید و پاییز بگذرد تا شما قدم رنجه کنید!
مثل لپ گلی خانم که امروز اینستا به من تاریخ نوشتنش را یادآوری کرد، من هم دیگر با پیشگویی های هیچ جیرجیرکی، امید به جادوی پاییز نمیبندم! لپ گلی خانوم منم زمستان جان!
سالهای سال است که از لرزیدن بدنم از سرما لذت میبرم.
مثل دیوانه ها عاشق تب و لرز های زمستانه ام.
و هوای سردتان را با لذت وارد ریه های داغم میکنم و حتی اگر کل زمستان برف نبارد، صدای راه رفتن در برف را توی ذهنم پِلی میکنم.
زمستان جان
هر بار با چیزی آمدنت را جشن گرفتم
و اینبار این لیوان چای داغ و آن شکلات نچندان تلخ و دست های داغ من، آمدنت را با لبخند خوش آمد میگوید.
نمیدانی چقدر خوشحالم که در این بل بشو، هنوز هم میتوانم بوی زمستان را از پاییز تمییز بدهم!
دوست دار واقعی شما،
با ارادت
یک عدد نسترن:)
#یک_عدد_نسترن
#نسترن_خاکسار
دی ماه سال یک هزار و سیصد و نود و هشت:)
درباره این سایت